ماهابهارات قسمت ۶۳: چگونه اِکالاویا شست خود را از دست داد
در این بخش پرسش و پاسخ از برنامهی ماهابهارات، سادگورو انگیزهی واقعی دروناچاریا را آشکار میکند؛ انگیزهی حقیقی پشت درخواست بیرحمانهٔ او برای اینکه اِکالاویا انگشت شست خود را پیشکش کند و از جایگاهش بهعنوان یک کماندار خبره محروم شود.

اکثر ما احتمالاً نسخهی سطحیِ این داستان را میدانیم: روزی، وقتی آرجونا باخبر میشود که پسری به نام اِکالاویا از قبیلهای جنگلی، مخفیانه هنر کمانداری را از دروناچاریا آموخته است و مهارت او حتی از خودش نیز بهتر است، احساس میکند جایگاهش بهعنوان بهترین کماندار در خطر افتاده است. او دربارهی این وضعیت به دروناچاریا گله و شکایت میکند و دروناچاریا از اِکالاویا میخواهد که شست دست راست خود را بهعنوان گورو داکشینا قطع کند. اِکالاویا بدون هیچ تردیدی شست خود را پیشکش میکند، هرچند این کار به آن معنا بود که دیگر هرگز نمیتواند کمانداری چیرهدست باشد.
پرسشکننده: سادگورو، از داستان اِکالاویا چه میتوانیم بیاموزیم؟ او کماندار بهتری نسبت به آرجونا بود، اما باز هم شکست خورد.
من دائم درحال تلنگر زدن به مردم هستم. من هیچ فرصتی را برای نامحبوب شدن بین مردم از دست نمیدهم. محبوب بودن خیلی راحت است. محبوبیتطلبی، نوعی فساد است. پس این موقعیت، فساد ذهن درونا و قبیلهای که بعداً پرورش داد را نشان میدهد. این فساد زمانی به پستی مطلق انجامید که آشواتاما پنج فرزند دروپادی را کشت. درونا و آشواتاما با هم بهعنوان پدر و پسر وحشتناکترین کارها را در طول جنگ انجام دادند. جنگجویان دیگر مقداری خویشتنداری کردند، هرچند پادشاهی در خطر بود و خونشان به جوش آمده بود. اما از همان ابتدا، درونا فاسد بود.
دوست دوران کودکیاش، دروپادا به او قول داد که هر چه از زندگی به دست بیاورند، آن را تقسیم خواهند کرد. اما بعد از پادشاه شدن، دروپادا به قولش عمل نکرد. بهعنوان یک پسر جوان، ممکن است چیزی بگویید، اما اینکه درونا واقعاً بیاید و از دروپادا بخواهد نصف پادشاهیاش را به او بدهد، پستی در بدترین شکل آن و سوءاستفاده از دوستی است. درونا بهراحتی میتوانست در دربار دروپادا استخدام شود و دستمزد مناسبی دریافت کند و بهخوبی مورد احترام قرار گیرد. اما او گفت: «من برای خیریه اینجا نیامدهام. من بهعنوان یک دوست آمدهام. نصف پادشاهیات را به من بده!» درونا مرد بسیار با استعدادی بود، اما پستی و فساد او منجر به فاجعهای برای اِکالاویا شد.
این همان درسی است که باید آموخت: اگر روزی چیزی به کسی یاد میدهید، نباید برای آن بهایی درنظر بگیرید. این یک موهبت است که کسی مایل باشد چیزی از شما دریافت کند. اگر چیزی به کسی میدهید، هرگز قیمتی برای آن تعیین نکنید. لحظهای که قیمتی تعیین میکنید، خودِ تجسم فساد هستید.
ادامه دارد…


