ماهابهارات قسمت ۵۴: دارما - حقیقتی مطلق یا نسبی؟
آیا دارما مترادف با حقیقت است؟ آیا دارمای هر فرد، قانونی مطلق است یا بر اساس شرایطِ موجود تعیین میشود؟ و آیا فراگیربودن در این میان نقشی دارد؟ سادگورو بینشهای عمیقی دربارهی این موضوع کلیدی و اغلب بدفهمیدهشدهی ماهابهارات ارائه میدهد.

یودیشترا: درستکاری، بالاتر از هر چیز دیگر
پرسشگر: سادگورو، شما گفتید مردم از یودیشترا پیروی میکردند چون او پادشاه بود و بهعنوان تجلیای خداگونه دیده میشد. اما چرا مردم حتی بعد از اینکه او تصمیمات عجیبی گرفت، هنوز هم از او پیروی میکنند؟ و چرا کریشنا دخالت نمیکند یا چرا او از کریشنا مشورت نمیخواهد؟
سادگورو: شما فکر میکنید این تصمیمات عجیب و دیوانهوار هستند؟ این قضاوت بسیار بدی دربارهی یودیشتراست. یودیشترا بر اساس قانون عمل میکند. او نمیخواهد دروغ بگوید؛ نمیخواهد قانون را بشکند. و میگوید: «من حتی نمیخواهم پادشاه باشم.» این هیچ ایرادی ندارد. اگر او همیشه به هر قیمتی آرزوی پادشاه شدن داشت و بعد نمیخواست آن را انجام دهد، میشد گفت او دیوانه یا نادان است. اما اگر بگوید: «من حتی نمیخواهم پادشاه باشم. من فقط میخواهم راستگو باشم»، آیا او آدم بزرگی نیست؟این مرد هیچ ایرادی ندارد. اما چون در تمایلات اجباری انجامِ عمل خاصی گرفتار شده است، احمق به نظر میرسد، زیرا موقعیتها با نیرویی از پیش تعیینشده به حرکت درمیآیند و او نمیداند این جریان به کجا میرود. او فقط سعی میکند مردی درستکار باشد و بهدرستی در این قالب نمیگنجد. تمام مشکلش همین است. او تصمیمات دیوانهواری نگرفت؛ او تصمیماتی گرفت که در آن روزها، محترم شمرده میشد. حتی امروز هم، اگر کسی چیزی را که برایش ارزشمند است به شما بدهد، شما با احترام و ارج و حرمت خاصی به او نگاه خواهید کرد. همه با همان احترام و ارج و حرمت به او نگاه میکردند. چون هرکدام امیال ناخودآگاه خودشان را داشتند، علیه او عصیان کردند، اما میدانستند در بسیاری جهات حق با اوست. او سعی میکرد تا جایی که برایش ممکن بود از آنچه در متون مقدس نوشته شده بود پیروی کند.
نگاه کریشنا به «دارما»
پرسشگر: سادگورو، وقتی دوریودانا و آرجونا نزد کریشنا رفتند تا اتحاد او را درخواست کنند، کریشنا ارتش خود را - گروهی از مردمی که کاملاً به او متکی بودند - فرستاد تا در کنار دوریودانا بجنگند، طرفی که او با اطمینان میدانست شکست خواهد خورد. دارمای او بهعنوان یک پادشاه چیست؟
سادگورو: دارمای او، دارمای عملگرا بودن است. دارما را میتوان بهعنوان یک قانون باستانی دید یا میتوان آن را با توجه به موقعیت فعلی بررسی کرد. قبل از اینکه قضاوتی کنید باید این را درک کنید. هر یک از این شخصیتها در درون شما وجود دارند و بسته به موقعیت، میتوان سنجید که کدام یک باید در شما پررنگتر شود. دوریودانای درونتان، آرجونای درونتان، یودیشتیرای درونتان، کارنای درونتان، یا کریشنای درونتان - کدام یک باید آشکار شود. اینطور قضاوت نکنید. کسی که احمق به نظر میرسد، ممکن است در نهایت برنده از آب درآید. کسی که شرور به نظر میرسد در نهایت الهی از آب درمیآید. کسی که به نظر درستکار میآید، کاملاً اشتباه از آب درمیآید. این هر روز در زندگی ما اتفاق میافتد.
باید ببینید سهم کریشنا در این ماجرا چیست - او نه چیزی برای از دست دادن دارد و نه چیزی برای به دست آوردن. او قلمروی پادشاهی مرفه خود را دارد؛ میتوانست با خوشی در همانجا زندگی کند. وقتی پانداواها طوری صحبت میکنند که انگار کریشنا مال آنهاست، کریشنا به آنها یادآوری میکند: «من دوریودانا و برادرانش را به همان اندازه که شما را دوست دارم، دوست دارم، اما در کنار شما ایستادهام چون شما راستگو هستید و فقط تا زمانی که راستگو باشید. من به این دلیل در کنار شما نیستم که از آنها متنفرم و شما را دوست دارم.»
حالا سؤال شما این است: «او همان کسی است که به آنها میگوید راستگو نباشند.» حقیقت یک چیز لفظی نیست؛ حقیقت یک امر وجودی است. بهعنوان مثال، در چند روز گذشته، یک سری بمبگذاری در سراسر جهان رخ داد، اما هیچ تلفاتی در پی نداشت. در حالت ایدهآل، آنها میخواهند جایی را بمبگذاری کنند که بیشترین تمرکز انسانی وجود دارد، تا بتوانند بیشترین آسیب را وارد کنند. این برنامهی ماهابهارات از این لحاظ میتوانست هدفی عالی باشد، چون اینجا تراکم جمعیت بالاست. وقتی چنین فرصتی وجود دارد، اگر بپرسند: «آیا آدییوگی آلایام پر از آدم است»، من چه باید به آنها بگویم؟ حقیقت را؟ حقیقت غایی این است که از روی فراگیری خود عمل کنید.
سؤال اصلی این است که آیا شما از روی فراگیری خود عمل میکنید یا از روی انحصارطلبی خود؟ دارمای کریشنا در مورد همین است. اگر نیت و کردارتان در جهت خیر و بهزیستیِ گستردهتری باشد، کریشنا با شماست. اگر نیت و کردارتان تنها در جهت بهزیستیِ خودتان باشد، او با شما همراه نیست. این است پیام کریشنا. هر اتفاقی که میافتد، او دائماً سعی میکند آن را بهسمت فراگیری سوق دهد. اگر کسی سرِ راهش قرار بگیرد، او آماده است هر کاری که لازم باشد را انجام دهد.
هر اندازه هم که پایبندِ اخلاق باشید، در نهایت، وقتی مسائل در زندگیاتان به نقطه بحرانی میرسد، این کاری است که همه انجام خواهند داد. اگر کسی سر راه خیر و صلاح شما قرار بگیرد، با او صحبت میکنید؛ سعی میکنید با او مصالحه کنید؛ سعی میکنید محدودش کنید؛ هر کاری از دستتان بربیاید انجام میدهید. اگر هیچچیز کارساز نبود و آنها همچنان سر راهتان بودند، چه میکنید؟ آنها را حذف خواهید کرد. کریشنا هیچ ابایی از بیان حقیقت ندارد. شما هم همین کار را میکنید، فقط الان جرأت اعترافش را ندارید.
حتی در ناامیدکنندهترین شرایط، کریشنا شخصاً از شهر پادشاه ویرا تا هستاناپور سفر میکند. در آن روزها، برای انجام چنین سفری به مسافت ۴۰۰، ۵۰۰ کیلومتر، باید عزمِ راسخی نسبت به هدفت میداشتی - وگرنه هرگز نمیتوانستی آن را به انجام برسانی. وقتی دوریودانا بهوضوح میگوید که حتی به اندازه سر سوزنی زمین نخواهد داد و آنها قاطعانه مصمم به جنگ هستند، باز هم کریشنا با به خطر انداختن جانش به آنجا میرود.
اگر کریشنا یک مرد ساده بود، او را اسیر میکردند. کشته شدن بهتر از اسیر شدن توسط دوریودانا محسوب میشد. اما او خطر را به جان میخرد، به آنجا میرود و همچنان برای صلح تلاش میکند. اگرچه میداند که آنها قاطعانه مصمم هستند، باز هم تمام تلاشش را میکند. اما وقتی تمام تلاشها برای صلح با شکست مواجه میشود، بیتزلزل آماده است آنچه باید را انجام دهد. دیگران هم میخواهند همین کار را انجام دهند، اما اراده لازم برای انجامش را ندارند، چون بیشتر درگیر افکار و احساسات خودشان هستند.
ادامه دارد...

