ماهابهارات قسمت ۲۴: دوریودانا — هیچ بهانهای برای او وجود ندارد
آیا این تأثیر کارمایی بود که دوریودانا را به شخصیت شروری که در ماهابهارات میبینیم تبدیل کرد؟ سادگورو ارزیابی وِدا ویاسا از دوریودانا را بازگو میکند و توضیح میدهد که چرا گاهی مجرمان از قهرمانان جذابتر به نظر میرسند — دستکم وقتی از فاصلهای امن نگاه شود.

پرسشگر: کارمای زندگی گذشتهی دوریودانا چه بود که او تبدیل به چنین شخصیت خبیثی شد؟
ویاسا میخواست دوریودانا صد درصد مسئول هرآنچه هست باشد. برای همهی شخصیتهای دیگر، گذشتهای وجود دارد که خوبی و بدی، زیبایی و زشتی شخصیتشان از آن برخاسته. اما چنین بهانههایی برای دوریودانا وجود ندارد. پیام این است که برای حماقت، برای لحظات خشم و بیحسی، برای کور بودن در احساس، فکر و عمل، راهی برای رهایی وجود دارد. اما برای آن نوع خشم و نیت شیطانی که دوریودانا مدام از خود نشان میداد، هیچ بهانهای وجود ندارد.
همدست مثل دزدان
این موضوع، حتی با وجود آنکه او گاه دوستی واقعی و بخشنده بود، همچنان صادق است. او همهجا دنبال دوستی میگشت و از هر کسی که دوستانه و وفادار بود، خوب مراقبت میکرد — در این زمینه بهتر از پانداواها بود. افرادی که در جهان رهبر هستند، کسانی که متعهد به ایجاد سلامتی و رفاه برای همه هستند، معمولاً دوستی ندارند. هنرمندان بزرگ، نابغهها و دانشمندان دوستی ندارند، اما بدترین مجرمان اغلب بهترین دوستان را دارند.
جرم و جنایت در فضای دوستی رشد میکند. شما عبارت «همدست مثل دزدان» را شنیدهاید. برای ارتکاب جرم، معمولاً به همدست نیاز دارید. بدون وفاداری مبتنی بر بدهبستان، میزان فعالیتهای مجرمانه در جهان بسیار کمتر میشد. شرکای جرمی وجود داشتهاند که چنان درخشان و بدنام بودند که نامشان در حافظه مردم و کتابهای تاریخ حک شده است. اما هیچ توجیهی برای رفتار و شخصیت دوریودانا وجود ندارد. متأسفم که این را میگویم، هواداران دوریودانا. دوست داشتن یک هیولا اشکالی ندارد، به شرطی که در فاصلهای امن از او باشید.
یک هیولا رمانتیک است. «ببر، ببر، شعلهور و درخشان» — چه شعر زیبایی! میتوانید با خیال راحت آن را در قفس، در باغوحش یا از داخل ماشین سافاری تحسین کنید، اما اگر از نزدیک با ببری روبهرو شوید، بعید است کسی از او تعریف کند. به همین ترتیب، از دور، دوریودانا جذابتر از کسانی است که با شور مبلغین الهی تلاش میکنند تا دارما را ایجاد کنند یا هرکس دیگری. اما اگر روزی اتفاقی، بدون اینکه دوست وفادارش باشید، از نزدیک با او برخورد میکردید، پشیمان میشدید.
شاهدختی در تنگنا
روزی کریشنا در قصر دوریودانا مهمان بود. بانوماتی، همسر جوان، زیبا و لطیف دوریودانا، هیچ تصوری از شخصیت همسرش نداشت. بهعنوان یک شاهدخت در آن روزگار، او آموزش دیده بود که همسر شاهزادهاش را بدون توجه به اینکه چه شخصیتی دارد دوست بدارد. او با تمام وجود تشنه محبت و توجه شوهرش بود. در واقع، او به شیوههای مختلفی مورد سوءاستفاده قرار گرفت اما هرگز دوست داشته نشد. در شب خاصی، دوریودانا مهمانی وحشیانهای برپا کرد. مردم مست بودند و عیاشیهای وحشیانه در قصر مجاز بود. بعدها وقتی بیشما از این موضوع باخبر شد، گریست. پیش از این هرگز چنین بیحرمتیها و هرزگیهایی در خاندان کورو رخ نداده بود. همهچیز بهخاطر این یک نفر، حیوانی شده بود.
بانوماتی که از کمتوجهی همسرش به تنگ آمده بود، مست و دیوانه شد. وقتی کریشنا از آن سوی اتاق دید که او در شرف لغزیدن به موقعیت فاجعهباری است، راهش را از میان جمعیت باز کرد و این خطر را به جان خرید که او را نیمهبرهنه بلند کند و در آغوش بگیرد و به اتاقش ببرد تا نجاتش دهد. وقتی او را روی تخت گذاشت و به او نگاهی انداخت، اشک در چشمانش جمع شد که چنین موجود لطیف و فوقالعادهای در دستان دوریودانا افتاده است.
ادامه دارد…