سادگورو: روابط برای بودن در این دنیا ضروری است. شاید ازدواج نکنید یا خانواده تشکیل ندهید، اما همچنان با هرچیز و هرکسی در اطرافتان رابطه دارید. تنها انتخابی که دارید این است که این روابط زیبا باشد یا زشت. برای بیشتر مردم، هرچند روابط در ابتدا شادی می‌آورد، اما بعد از مدتی فقط نگرانی به همراه دارد. این اتفاق می‌افتد چون ما روابط را از روی اجبار می‌سازیم، نه از روی انتخاب. لطفاً توجه کنید، این دشمنانتان نیستند که زندگی‌تان را می‌گیرند. چیزهایی هستند که همیشه می‌خواسته‌اید و با مراقبت فراوان خلق کرده‌اید که هر روز زندگی‌تان را می‌گیرند. اگر دشمن‌تان بخواهد شما را بکشد، قابل درک است. اما این عزیزان‌تان هستند که زندگی‌تان را می‌گیرند. جایی کار را درست انجام نداده‌ایم.

‫اگر انتخابی بین خوشایندی و ناخوشایندی، بین شادی و بدبختی، بین زیبایی و زشتی داشتید، کدام را انتخاب می‌کردید؟ قطعاً، شادی و خوشایندی را انتخاب می‌کردید. اما چرا ناخوشایندی اتفاق می‌افتد؟ چرا بدبختی پیش می‌آید؟ فقط به این دلیل که هیچ بخشی از وجودتان تحت کنترل شما نیست؛ همه‌چیز تصادفی اتفاق می‌افتد. ذهن، احساسات، انرژی و بدن شما آن‌طور که می‌خواهید عمل نمی‌کنند. اغلب این‌ها تحت سیطره شرایط بیرونی هستند. اگر شرایط بیرونی خوشایند باشد، شما هم خوشایند می‌شوید. اگر شرایط بیرونی ناخوشایند باشد، شما هم ناخوشایند می‌شوید. آنچه هستید، به‌شدت با شرایطی که در آن زندگی می‌کنید به بردگی کشیده شده است. اگر کسی به شما بگوید چه زمانی باید بیدار شوید، چه زمانی باید بخوابید، چه چیزی باید بخورید و چه لباسی بپوشید، این را بردگی می‌دانید. اما همین حالا شخص دیگر تصمیم می‌گیرد که در درون خودتان چگونه باشید — خوشحال باشید یا ناراحت. آیا این وحشتناک‌ترین نوع بردگی نیست؟

ساختن روابط به صورت آگاهانه

‫پس شما هیچ رابطه‌ای ندارید، فقط به چیزهای اطرافتان وابسته و برده آن‌ها هستید. رابطه فقط زمانی ممکن است که در درون خودتان حس آزادی نسبت به اینکه چه کسی هستید، وجود داشته باشد. در غیر این صورت، این فقط بردگی و اجبار است. به خاطر اجبارهای فیزیکی، احساسی یا روانی، شما روابط مختلفی می‌سازید. وقتی اینجا به‌عنوان یک موجود اجباری حضور دارید، نمی‌توانید به‌عنوان یک موجود آگاه عمل کنید. وقتی راهی آگاهانه برای بودن وجود نداشته باشد، آنچه می‌خواهید اتفاق نمی‌افتد. هر طور که شرایط شما را هل بدهد، همان‌طور زندگی‌تان پیش می‌رود. وجودتان تصادفی می‌شود. وقتی اینجا به صورت تصادفی حضور دارید، یک فاجعه بالقوه هستید.

‫فقط اگر به‌تنهایی فردی مستقل باشید، می‌توانید رابطه‌ای را حفظ کنید. در غیر این صورت، به خاطر نیازهای اجباری، به کسی وابسته می‌شوید. این واقعاً یک رابطه نیست. این فقط چسبیدن است. در واقع به هر چیزی می‌چسبید. الان این چیز انسان‌های دیگر هستند. اگر با خودتان راحت نیستید و از فرد دیگر فقط برای پر کردن خلأ استفاده می‌کنید، همیشه دردسر خواهد بود. اگر واقعاً می‌خواهید در هر جایی که می‌روید روابطی فوق‌العاده داشته باشید، اول، باید خودتان را به‌عنوان یک انسان شادمان بسازید.

انتخاب شادی

‫لائوتسه، که راه تائو را گشود، یکی از زیباترین انسان‌هایی بود که تا به حال روی این سیاره قدم گداشته است. در سن ۸۴ سالگی، زمانی که روی تخت مرگ بود، شاگردانش دورش جمع شدند و پرسیدند: «استاد، ما شما را در انواع شرایط سخت دیده‌ایم اما همیشه شادمان بودید. راز چیست؟»

‫لائوتسه گفت: «اوه، راز! فقط این است که هر روز وقتی صبح بیدار می‌شوم، فکری به ذهنم می‌آید، «امروز، شادمان باشم یا بدبخت؟» تا حالا، من صرفاً به‌طور اتفاقی شادی را انتخاب کرده‌ام، فقط همین.»

‫همه‌اش همین است. اگر انتخاب کنید این لحظه شادمان باشید، می‌توانید شادمان باشید. فقط این است که باید هر لحظه انتخاب کنید که می‌خواهید شادمان باشید. آگاهانه، خیلی قاطعانه انتخاب کنید که به‌عنوان انسانی شادمان زندگی خواهید کرد. آن را گرو نگذارید: «اما اگر این اتفاق بیفتد چگونه می‌توانم شادمان باشم؟ اگر آن اتفاق بیفتد چگونه می‌توانم شادمان باشم؟» «هر چه اتفاق بیفتد به‌عنوان انسانی شادمان زندگی خواهم کرد.» چنین انتخابی کنید. اگر به‌خودی‌خود خوب باشید، آنگاه هر جا بروید روابط فوق‌العاده‌ای با مردم خواهید داشت.

‫تصاویر با مجوز: لائوتسه از ویکی‌پدیا