من کیستم؟
«من کیستم» سؤالی است که امروزه از طریق کلمات رامانا ماهاریشی محبوب شده است. سادگورو به ژرفای این پرسش مینگرد و اینکه چگونه میتوانیم از آن بهعنوان یک ابزار استفاده کنیم.

پرسش: چند سال پیش، فیلمی دیدم که مجموعهای از گفتوگوهای بین فیزیکدانان کوانتومی و عارفان بود و در اصل به بررسی این پرسش میپرداخت: «من کیستم؟» میخواستم بدانم آیا میتوانید در اینباره کمی روشنگری کنید؟
سادگورو: از من میپرسید شما کیستید؟ اشکالی ندارد که در خیابان راه بروید، به کسی اشاره کنید و بپرسید: «تو کیستی؟» اما اگر نزد کسی بروید و بپرسید: «من کیستم»، این بوی چیز دیگری میدهد!
این اتفاق در فرودگاه سینسیناتی افتاد. مردی با ظاهری بسیار مهم بهسرعت وارد فرودگاه شد. در پیشخوان پذیرش صف طولانیای بود. این مرد از صف رد شد، مستقیماً به پیشخوان رفت و پاسپورت و بلیطش را جلو گذاشت. خانمی که پشت باجه بود گفت: «آقا، صف هست، لطفاً در صف بایستید.» او گفت: «نه، نه. من عجله دارم. باید بروم.» او گفت: «نه، لطفاً بروید و در صف بایستید.» بعد گفت: «میدانید من کی هستم؟» او فوراً میکروفن را برداشت و گفت: «اینجا مردی هست که نمیداند کیست. کسی میتواند به او کمک کند؟»
هیچکس نمیتواند به او کمک کند چون همه در همین وضعیت هستند. همه اینجا زندگی میکنند بیآنکه ماهیت اصلی خود را بدانند. بدون شناخت اصول بنیادیِ آنچه این (انسان) هست، در تلاشیم زندگیای بسازیم. همین باعث سردرگمی است.
رامانا ماهاریشی این سؤال را بسیار محبوب کرد. اما باید درک کنید، او به شما گفت این سؤال را از خودتان بپرسید، نه از کس دیگری. سؤالی است که باید درون خودتان مطرح کنید و هر بار که میپرسید عمیقتر در خودتان فرو بروید.
«من کیستم؟» عمیقترین سؤال زندگیتان است. اگر ندانید کی هستید، آیا چیز دیگری را با یقین میدانید؟ اگر حتی ندانید که کی هستید، آیا قادر خواهید بود که بفهمید دیگری یا چیز دیگری، کی یا چیست؟ وقتی نمیدانید کی هستید، یک شوخی بزرگ است. تنها تسلی این است که اکثریت مردم با شما هستند.
اولین و مهمترین کاری که باید با زندگیتان انجام دهید این است که ماهیت وجودتان را بشناسید. اگر نمیدانید ماهیت وجودتان چیست، تصادفی زندگی میکنید. همهچیز تصادفی، بر اساس فرض و بر اساس عقیده است. واقعیتی وجود ندارد.
«من کیستم؟» این سؤال در بدن و ذهنتان وجود دارد و فریاد میزند. اگر فقط مزخرفات سطحی را حذف کنید، درونتان فریاد میزند تا پاسخ را بداند. وقتی پچپچ سطحی ذهن را پاک نمیکنید، «من کیستم؟» صرفاً یک سؤال است. اگر مزخرفات سطحیتان را پاک کنید، خواهید دید «من کیستم» همان همهچیز است. چیز دیگری وجود ندارد. آن بزرگترین چیز است.
«من کیستم» در حقیقت یک آزمایش یا پرسشی صرفاً کنجکاوانه نیست. این چیزی است که شما را میشکافد. تا زمانی که شما را تکهتکه نکند، نخواهید دانست درونش چیست. وقتی سؤال فریاد میزند — نه شما، سؤال فریاد میزند — به بیرون هدایت نخواهد شد. قطعاً به درون هدایت خواهد شد. آنگاه، فریاد بهطورطبیعی آتش میگیرد و نور پیدا میکند. هیچکس نمیتواند آن را متوقف کند.