شیوا بهعنوان ماهادِوا
بیایید ببینیم چرا شیوا - آدییوگی بهعنوان ماهادِوا یا کسی که بالاتر از همه خدایان است شناخته میشود.

نهایتاً، در هر نسلی، ارزش یک انسان با میزان خدمتی که به آن نسل یا نسلهای آینده کرده است سنجیده میشود. انسانهای شگفتانگیز زیادی در این سیاره بودهاند که به شیوههای گوناگون در زندگی دیگران تأثیرگذار بودهاند. کسی موجی از عشق آورد، دیگری موجی از مراقبه، و کسی دیگر موجی از رفاه اقتصادی - بسته به نیاز زمانه.
برای مثال، مهاتما گاندی - با تمام احترامی که برای او قائلم - این برای کوچک شمردن او نیست - اما به دلیل اینکه در دوران پیش از استقلال بود، روشها، شیوه و نحوه عملکرد او، او را به سطح خاصی ارتقا داد. او مرد درستی بود و کارهایی باورنکردنی برای آن زمان انجام داد - اما همیشه مرتبط نخواهد بود. یا مارتین لوتر کینگ بسیار مهم بود چون در آن زمانها، تبعیض وجود داشت، اما اگر چنین مشکلاتی در جامعه نبود، او فقط یک فرد معمولی میبود.
اگر به تاریخ برگردید، مردان بزرگ زیادی بودهاند، اما آنها عمدتاً بهخاطر تحولات زمان، نیاز زمان، یا محرومیت خاصِ زمان مهم بودند. اگر به گوتاما بودا نگاه کنید، چون جامعه خیلی درگیر فرایندهای آیینی شده بود، وقتی او با یک فرایند معنوی بدون آیین آمد، آموزهاش فوراً محبوب شد. اگر این جامعهای بود که در آن آیینهای زیادی وجود نداشت، بههیچوجه جدید نبود و اینقدر مهم نمیشد.
کریشنا از جهات زیادی بسیار مهم بود. اما باز هم، اگر در آن جامعه نزاعی نبود، اگر جنگی بین پانداواها و کاراواها نبود، او فقط یک فرد تأثیرگذار محلی میبود. اینقدر بزرگ نمیشد. یا راما، اگر همسرش ربوده نشده بود، فقط یک پادشاه دیگر میبود، شاید بهعنوان پادشاهی بسیار خوب به یاد آورده میشد، یا پس از مدتی توسط مردم فراموش میشد. اگر کل جنگ و سوختن لانکا اتفاق نیفتاده بود، زندگی او چندان مرتبط نبود.
اهمیت آدییوگی
اهمیت آدییوگی یا شیوا فقط همین است - چنین رویدادی اتفاق نیفتاد. جنگی نبود، نزاعی نبود. او به نیازهای روز پاسخ نداد. او ابزارها و روشهایی را برای تکامل آگاهی انسان فراهم کرد بهگونهای که برای همه زمانها مرتبط باشند. وقتی مردم از غذا، عشق یا آرامش محروم هستند و شما آنچه را که کم دارند فراهم میکنید، میتوانید پدیده روز شوید. اما وقتی چنین محرومیتی وجود ندارد، آنچه برای یک انسان مطرح است نهایتاً چگونگی ارتقای خودش است.
ما عنوان ماهادِوا را فقط به او دادیم، چون هوش، بینش و دانشی که پشت آن است، مغلوبنشدنی است. مهم نیست کجا به دنیا آمدهاید، چه دین، طبقه یا عقیدهای دارید، مرد هستید یا زن - این روشها را میتوان برای همیشه استفاده کرد. حتی اگر مردم او را فراموش کنند، باز هم باید از همان روشها استفاده کنند زیرا او هیچچیزی را در مکانیزم انسانی کشفنشده نگذاشت. او آموزهای ارائه نکرد. او راهحلی برای آن زمان نداد. وقتی مردم با چنین مسائلی نزد او میآمدند، او فقط چشمانش را میبست و بیعلاقگی مطلق نشان میداد.
از نظر درک طبیعت انسان، از نظر یافتن راهی برای هر نوع انسان، این واقعاً یک خدمت جاودان است؛ نه خدمتی برای یک دورهی خاص یا وابسته به زمان. آفرینش یعنی، آنچه هیچ بود به هم تنیده و به چیزی تبدیل شد. او راهی پیدا کرد تا این آفرینش را بهحالت غیرآفرینش بازگرداند.
چرا آدییوگی شیوا نامیده شد
به همین دلیل است که ما به او نام شی-وا دادیم - که به معنای «آنچه که نیست» است. وقتی «آنچه که نیست» به چیزی یا «آنچه که هست،» تبدیل شد، ما آن بُعد را براهما نامیدهایم. شیوا چنین نامیده شد زیرا او روشی، شیوهای را فراهم کرد - نه فقط یک راه بلکه هر راه ممکن را برای دستیابی به رهایی نهایی، که به معنای حرکت از چیزی به هیچچیز است.
شیوا یک نام نیست، یک توصیف است. همانطور که میگوییم کسی پزشک، وکیل یا مهندس است، میگوییم او شیواست، گشایندهی بندهای زندگی. این کمی بهعنوان نابودکننده زندگی سوءتعبیر شد. اما بهنوعی درست است. فقط این است که وقتی از کلمه «نابودکننده» استفاده میکنید، مردم آن را منفی درک میکنند. اگر کسی میگفت «رهاییبخش»، مثبت درک میشد. کمکم، «باز کنندهی گره» تبدیل به «نابودکننده» شد و مردم کمکم فکر کردند که او منفی است. او را هرچه میخواهید صدا کنید، برایش مهم نیست - این طبیعت هوش است.
اگر هوش شما به ارتفاع خاصی برسد، به هیچ اخلاقیاتی نیاز نخواهید داشت. فقط وقتی هوش کم است، باید به مردم بگویید چه کاری نکنند. اگر هوش کسی بالا رفته باشد، نیازی نیست به او بگویید چه کاری بکند و چه کاری نکند. او یک کلمه درباره اینکه چه کاری بکنید و چه کاری نکنید نگفت. یاما و نیاما در سیستم یوگا ساخته پاتانجالی است، نه آدییوگی. پاتانجالی خیلی بعدتر آمد.
پاتانجالی فقط بهایندلیل برای ما مرتبط است که یوگا به شاخههای بسیار زیادی تقسیم شده بود، تا سرحد مسخرگی. مثلاً ۲۵، ۳۰ سال پیش، اگر میخواستید چکاپ پزشکی شوید، فقط به یک دکتر نیاز داشتید. امروز به ۱۲ تا ۱۵ دکتر نیاز دارید - یکی برای استخوانهایتان، یکی برای گوشتتان، یکی برای خونتان، یکی برای قلبتان، یکی برای چشمتان - این بیشتر هم خواهد شد.
فرض کنید صد سال دیگر، تخصصها آنقدر زیاد شوند که برای یک معاینهی پزشکی به ۱۵۰ پزشک نیاز داشته باشید. آنوقت دیگر تمایلی به مراجعه نخواهید داشت، چون تا ۱۵۰ نوبت بگیرید، آنها را تکمیل کنید و ۱۵۰ نظر را جمعبندی نمایید، دیگر ارزشی نخواهد داشت. سپس کسی دربارهی جمعآوری همه اینها و تبدیل کردن آن به یک پزشک خانواده صحبت خواهد کرد. این کاری است که پاتانجالی انجام داد.
میگویند، نزدیک به ۱۸۰۰ شاخه یوگا در آن زمان وجود داشت. اگر میخواستید کل فرایند را طی کنید، باید به ۱۸۰۰ مدرسه میرفتید و ۱۸۰۰ نوع یوگای مختلف انجام میدادید. غیرعملی و مسخره شده بود. بنابراین پاتانجالی آمد و همه را در ۲۰۰ سوترا قرار داد تا فقط ۸ شاخه یوگا تمرین شود. اگر چنین شرایطی وجود نداشت، پاتانجالی اهمیتی نمیداشت. این در مورد آدییوگی یا شیوا صدق نمیکند زیرا مهم نیست وضعیت زندگی چه باشد، او همیشه مرتبط است. به همین دلیل است که او ماهادِوا است.