رها کردن ترسها و ناامنیهایتان
سادگورو به سؤالی درباره ماهیت ترسها و ناامنیها پاسخ میدهد و اینکه چگونه ما بهطور ناآگاهانه آنها را خلق میکنیم.

سؤال: چگونه میتوانم ترسها و ناامنیهای زیادی که در درونم دارم را پشت سر بگذارم و به جلو حرکت کنم؟
سادگورو: لازم نیست ترسها و ناامنیهای خود را پشت سر بگذارید، چون واقعاً وجود ندارند. شما مدام آنها را بهطور ناآگاهانه خلق میکنید. اگر آنها را خلق نکنید، واقعاً وجود ندارند. پس سؤال شما اساساً درباره این است که چرا آنها را خلق میکنید و چگونه از خلق کردن آنها دست بردارید. دلیل اساسی اینکه ترس در شما پدید آمده این است، از یک منظر، در این هستی وسیع که شما نه آغاز و نه پایان آن را میدانید، شما فقط یک انسان کوچک هستید. با توجه به موجود کوچکی که در حال حاضر هستید، طبیعتاً ترس و ناامنی درباره آنچه برای شما اتفاق خواهد افتاد وجود دارد.تا زمانی که با بدن فیزیکی هویت گرفتهاید، تا زمانی که تجربه شما از زندگی محدود به تواناییهای فیزیکی و ذهنیتان است، ترس و ناامنی اجتنابناپذیر هستند. افراد مختلف ممکن است در سطوح مختلفی از ترس و ناامنی باشند. امروز، اگر زندگی شما خوب پیش میرود، ممکن است ناامنی خود را فراموش کرده باشید. اما فردا اگر زندگیاتان زیر و رو شود، دوباره یادآوری میشود، چون همیشه درونتان است. تنها زمانی که فردی شروع به تجربه کردن خود فراتر از محدودیتهای بدن فیزیکی و ذهنش کند، آن وقت این فرد میتواند از ناامنی و ترس رها شود.
تجربه کردن خود فراتر از بُعد فیزیکی، همان چیزی است که ما به آن معنویت میگوییم. وقتی میگویم معنوی، فکر نکن منظور رفتن به معبد است. اگر به دعاهایت نگاه کنی، ۹۵٪ آنها یا درباره درخواست محافظت هستند یا این که از تو مراقبت شود. هیچچیز معنویای در آن وجود ندارد. این فقط بقای ساده و ابتدایی است. در بیشتر افراد، اساس دعا، ترس و ناامنی است. اگر دعا فقط در حدِ یک عملِ ظاهری در زندگیتان باشد، ناپسند است. اما اگر خودتان حالتِ دعاگونه پیدا کنید، این فوقالعاده است و اگر از عمل دعا برای رسیدن به آن کیفیت استفاده میکنید، اشکالی ندارد. اما اگر بقای خود را از طریق آسمانها میکاوید، بسیار احمقانه است. حتی کرمها و حشرات نیز خود، از عهدهی بقای خود برمیآیند.
وقتی میگویم معنوی، منظورم این است که شما شروع به تجربهی آن چیزی کنید که فیزیکی نیست. وقتی این بُعد معنوی زنده شود، وقتی شروع به تجربه کردن خود، فراتر از محدودیتهای فیزیکی و ذهنی کنید، تنها آن وقت است که دیگر چیزی به نام ترس وجود ندارد. ترس فقط ساخته ذهنی بیشفعال و خارج از کنترل است.
سؤال: اما سادگورو، آیا طبیعی و انسانی نیست که وقتی اوضاع آنطور که انتظار داریم پیش نمیرود، مضطرب شویم؟
سادگورو: چرا تمام ناتوانیهای خود را طبیعی و انسانی جلوه میدهید؟ اگر چند چیز در زندگی من بهخوبی پیش نمیرود و من بهخاطرشان مضطرب نشوم، اگر احساس تعادلم را حفظ کنم و به انجام آنچه باید، ادامه دهم، آیا مرا غیرانسانی مینامید؟ وقتی چیزها آنطور که میخواهید پیش نمیروند، آن زمان است که بیش از هر زمان دیگری به تواناییتان نیاز دارید. وقتی مضطرب میشوید، آیا توانمندتر میشوید یا ناتوانتر؟ ناتوانتر، درست است؟ دقیقاً وقتی بیشترین نیاز را به تواناییتان دارید، آن را کنار میگذارید. آیا این را روش هوشمندانهای برای عمل کردن میدانید؟ آنچه میگویید این است که زندگیِ غیرهوشمندانه، انسانی است. این یک ایدهی بسیار اشتباه است. هوشمندانه زیستن، جوهرهی انسانبودن است.


