جوانی، ایمان و باور
سادگورو به تفاوت میان ایمان و باور مینگرد و اینکه چگونه درست در همان لحظهای که جوانان باور میکنند، پیر میشوند!

من شخصاً آرزو میکنم جوانان بیشتری بودند که باور نمیکردند! وضعیتی تأسفبار در جهان است هنگامی که جوانان آنچه پدرانشان میگویند، باور میکنند. جوانان تنها زمانی جوان هستند که هیچچیزی را باور نکنند. آنها باید مشتاق جستوجو باشند؛ باید خودشان بخواهند بدانند. اگر آن اشتیاق از بین برود، دیگر چگونه میتوان آنها را جوان خواند؟ آنها پیر شدهاند!
ابتدا بیایید تفاوت میان مذهب و روند معنوی را درک کنیم. وقتی به هر نوعِ دین سازمانیافتهای تعلق دارید، یک باورمند هستید. وقتی در مسیر معنوی هستید، شما یک جویندهاید.
تفاوت بین این دو چیست؟ وقتی میگویید «باور دارم»، اساساً دارید میگویید: «نمیخواهم بپذیرم که نمیدانم». جوینده حاضر است بپذیرد که نمیداند. باورمند حاضر به این پذیرش نیست. او دربارهی آنچه هنوز در تجربهاش نیست نتیجهگیری میکند.
جویندگی به این معناست که شما دریافتهاید که ماهیت اساسی زندگی خود یا منشأ این آفرینش را نمیدانید. شما نمیدانید که کی هستید، از کجا آمدهاید، به کجا خواهید رفت. وقتی در حالت «من نمیدانم» هستید، زنده، پاسخگو، کودکگونه و ناتوان از ایجاد تعارض هستید. هوش انسان به گونهای است که شما را به شگفتی دربارهٔ زندگی وا میدارد. لحظهای که این حسِ عمیق شگفتی را با قطعیت جایگزین کنید، تمام امکانهای دانستن را نابود کردهاید. در باور، شما نوع جدیدی از اطمینان دارید، اما قطعیت بدون وضوح میتواند هم برای خودتان و هم برای جهان خطرناک باشد.
از جایی که هستید شروع کنید
فرایند معنوی به این معناست که شما کاملاً با خودتان صادق هستید. مهم نیست چه کسی چه چیزی گفته است - چه کریشنا، عیسی، بودا، خدا یا پیامآوران او. شاید آنها حقیقت را میگویند، اما شما آن را تجربه نکردهاید. میتوانید با تمام احترام گوش دهید، اما هنوز نمیدانید.
وقتی میبینید که نمیدانید، میتوانید مسیری را بپیمایید که از همان جایی که هستید آغاز میشود. اما برخلاف یک باورمند، شما دربارهی مقصد نهایی فرضیات نمیسازید. چون حداقل یک قدم بر مسیر گذاشتهاید، کمی از آن درک دارید؛ میتوانید ببینید که آیا برای شما مؤثر است یا خیر. پس، هنوز جایی برای کارکرد هوش شما وجود دارد. اما اگر دربارهی مقصد خود نتیجهگیری کنید، جایی برای هوش باقی نمیماند؛ نتیجه رکود است.
تعارض در جهان میان خوبی و بدی نیست، همانطور که اغلب تصور میشود. تعارض همیشه میان باور یک فرد و باور فرد دیگر است، چه در خانواده باشد و چه میان ملتها. لحظهای که چیزی را باور میکنید، در تعارض با باور مخالف هستید. میتوانید آن را با گفتگوهای معقول به تعویق بیندازید. اما تعارض اجتنابناپذیر است.
ایمان - بله، باور - خیر!
برای پیمودن مسیر معنوی به مقداری ایمان نیاز دارید، اما نه باور. ایمان از یک تجربهٔ عمیق درونی پدید میآید. در اینجا هیچ محاسبهای دخیل نیست، هیچ برنامهٔ پنهانی وجود ندارد، هیچ آموزش تحمیلی نیست و هیچ تضمینی وجود ندارد.
از روز اول، در ایشا، من فقط در ذهن مردم شک و تردید ایجاد میکنم. من آنها را با شک تغذیه میکنم، زیرا تمام آموزشهای تحمیلی باید از بین برود تا چیز واقعی رخ دهد. من عمداً شخصیت خود را طوری شکل میدهم که مردم معذب شوند. من هرگز از مردم نمیخواهم که به من «اعتماد» کنند، زیرا این واژه شدیداً فاسد شده است. اگر مردم پایبند میمانند، فقط بهخاطر یک تجربهٔ درونی است. این موضوع روانشناختی نیست. این ایمان است. انرژیهای حیاتی آنها در این سفر دخیل است.
ایمان به معنای بیحسی یا بیمعنایی نیست. این یعنی تشخیص اینکه هوشی در جهان وجود دارد که فراتر از منطق محدود ماست و جستوجوی راههایی برای دسترسی به آن. اما متاسفانه٬ در حال حاضر، ایمان به اشتباه به معنای عقاید خشک و انعطافناپذیر فهمیده شده است.
اگر روزی تجربهٔ شما فراتر از محدودیتهای ذهنتان برود، ایمان بهخودیخود رخ خواهد داد. باور پرورش داده میشود؛ ایمان یک رخداد است. یا به بیان دیگر، باور شستوشوی مغزی است؛ ایمان دربارهی شستن مغزهاست!
وقتی ذهنی پرسشگر دارید، یاد بگیرید که از آن برای رشد استفاده کنید. سعی نکنید ذهن را کنار بگذارید؛ این غیرممکن است. ایمان و عقل نیازی به نفی یکدیگر ندارند. عقل نابالغ همان بیخدایی است. وقتی عقل به بلوغ میرسد، به ایمان تبدیل میشود.
«اندیشههای عارفانه» شامل بینشهای بیشتری از سادگورو دربارهی وضعیت جوینده است. نمونهی رایگان را بخوانید یا کتاب الکترونیکی را خریداری کنید.


