چه زمانی مقایسه کردن خودتان با بقیه اشکالی ندارد؟
سادگورو به سوالی دربارهی مقایسه با دیگران پاسخ میدهد، چیزی که به نظر میرسد بخش جداییناپذیری از مدرسه، کار یا هر جای دیگری باشد.

پرسشکننده: در طول زندگیمان، در مدرسه، اداره، همهجا مدام با بقیه مقایسه میشویم. چرا این مقایسهها انجام میشود؟ چرا ما را همونطور که هستیم، تحسین نمیکنند؟
سادگورو: بخشهای خاصی از زندگی وجود دارند که تمام فرایند یادگیری ما فقط به خاطر خیلی چیزهای دیگری است که در گذشته اتفاق افتاده است. میتوانید «الفبا» را بنویسید زیرا شخص دیگری هم قبل از شما «الفبا» را نوشته است. خودتان به تنهایی «الفبا» را نمینوشتید. کاری که میتوانید انجام بدهید فقط از درونتان نمیآید. کاری که میتوانید انجام بدهید از تجربهی بشریت میآید. نوشتن «الفبا» از تجربهی زبانی هزاران نسل از مردم میآید.خیلی چیزهای دیگری هم که میتوانید انجام بدهید همینطور هستند. فقط از درونتان نمیآیند؛ بهخاطر مشارکت بقیه با شما به وجود میآیند. ناگزیر، مقایسه یک ضرورت میشود چون اگر مقایسهای نباشد، ممکن است در زندگیتان کار احمقانهای انجام بدهید و فکر کنید که دارید عالی عمل میکنید. این اتفاق برایتان به اندازه کافی نیفتاده است؟ فکر میکردید دارید فوقالعاده عمل میکنید. بعد یک نفر آمد و کارها را طوری انجام داد که احساس کردید یک احمق تمامعیار هستید. این مقایسه لازم است. وگرنه هر کسی که کارهای احمقانه انجام میدهد، فکر میکند خودش پادشاه است.
این مقایسه کاملاً خوب است، اما این دربارهی شما نیست. این فقط درباره کاریست که میتوانید انجام بدهید. این فقط درباره اعمال شما است. در فعالیت، همهی ما تواناییهای متفاوتی داریم. اگه معیار نداشته باشیم، نمیتوانیم فعالیتمان را بهبود ببخشیم. همه از روی اشتیاق به کاری که انجام میدهند، پیش نمیروند که به هر حال بهترینشان را ارائه دهند. آنها به یک سری معیار نیاز دارند. هیچ اشکالی در این نیست. وگرنه، هر روز از صفر شروع میکنید و چرخ را دوباره اختراع میکنید.
نوک قله (بالاترین رتبه)
فقط اگر مشکلی با دانستن این موضوع داشته باشید که کسی بهتر از شما عمل میکند، آن وقت این مقایسه مسئله میشود. شما نباید با اینکه کسی بهتر از شما عمل میکند مشکلی داشته باشید. من همیشه دنبال کسی هستم که بتواند کارها را بهتر از من انجام بدهد چون آن وقت است که زندگی من آسانتر میشود. من نمیخواهم با آدمهای خنگی زندگی کنم که نمیتوانند کارها را به خوبی من انجام بدهند. اگر آنها بتوانند کارها را بهتر از من انجام بدهند، زندگی من آسانتر، بهتر و زیباتر میشود. اما اگر شما یک دیکتاتور وحشتناک باشید، نمیخواهید کسی بهتر ازشما عمل کند. این یک راه احمقانه برای زیستن است. این حماقت وارد شما شده چون شما همیشه سعی میکنید فرد را اندازه بگیرید: «آیا من از او بزرگتر هستم؟ آیا من از او کوچکتر هستم؟» چون تمام تلاش شما این است که به هر طریقی روی نوک قله بنشینید.
والدینتان یا واحدی در شرکت که تشویقتان میکند، صرفاً به این دلیل است که آنها علاقهای به خوب انجام دادن کارها ندارند، آنها فقط به شماره یک بودن علاقه دارند. آنها علاقهای ندارند که شما ممکن است صد متر را در هفت ثانیه بدوید –هنوز هیچکس هفت ثانیه را ندویده است – آنها فقط علاقهمند هستند که شما باید یک اینچ جلوتر از بقیه باشید. این مشکل بهوجود میآید چون مردم حس وحشتناکی از ناامنی درباره خودشان دارند. تمامِ زندگی آنها در این سرمایهگذاری شده که کمی بهتر از دیگری بهنظر برسند. این یک زندگی بیهوده است چون به احتمال زیاد موفق نخواهید شد و قطعاً پتانسیل کامل خودتان را کشف نخواهید کرد. بدبخت خواهید بود – وقتی موفق میشوید و حتی وقتی موفق نمیشوید، چون تلاش مداوم برای جلوتر زدن از کسی، یک راه بدبختانه برای زیستن است. ناامنی اینکه کسی ممکن است شما را پایین بکشد و از شما پیشی بگیرد، یک راه وحشتناک برای زیستن است.
اساسیترین چیز این است که شیوهی تجربهی زندگیتان را درست کنید. اگر بهذات خودتان شاد باشید، هر کاری که انجام بدهید، وارد این حالت ناسالم زندگی در درون خودتان نمیشوید. در هر نوع رقابتی شرکت میکنید، اما شما از قبل سرمست هستید پس بهترین کاری که میتوانید را انجام میدهید. حتی اگر آخر هم بشوید، باز هم زیباست چون بهترین خودتان را انجام دادهاید. فقط وقتی بهذات خودتان سرمست باشید، لذت عمل را میفهمید. اگر عملی را انجام میدهید تا شادی را از زندگی اطراف خودتان بیرون بکشید، آن وقت هر از گاهی وقتی یک درخشش موفقیت وجود دارد، شاد میشوید، اما وقتی اتفاق نمیافتد، بدبخت خواهید بود.
ما سعی میکنیم بدون ایجاد بنیان اساسی که برای یک زندگی سالم لازم است، وارد فرایند زندگی بشویم. اولین و مهمترین چیزی که یک کودک با خودش آورده است این است که به محض پر شدن شکمش، میداند چطور شاد باشد. حتی یک نوزاد هم این را میداند. فقط وقتی گرسنه است فریاد میزند، بقیه اوقات شاد است. این بافت اساسی زندگی است. طبیعت به وضوح به شما میگوید که این حالت شاد بودن برای داشتن یک زندگی سالم ضروری است. این باید محکم، تثبیت و تضمین شود. شما باید اول شادیتان را تضمین کنید و بعد وارد فعالیت شوید. آن وقت مهم نیست که فعالیت بالا و پایین میرود، شما بالا و پایین نمیروید.
یادداشت سردبیر: آیا میتوانید بگویید که ۲۴ ساعته و ۷ روز هفته شاد هستید؟ ممکن است بهنظر برسد آنهایی که میتوانند یا باید پدیدههای عجیب و غریب باشند یا دروغگوهای محض، درست است؟ خیر، الزاماً اینطور نیست. راهی وجود دارد تا شادی را همدم دائمیتان کنید. گاهی اوقات تمام چیزی که نیاز دارید این است که یک قدم به عقب بردارید و ذرهای افق بیشتر داشته باشید. برای اطلاعات بیشتر ویدیو را تماشا کنید!


