ماهابهارات قسمت ۳۲ : سوگند کریشنا به دروپادی
در این قسمت از مجموعه ماهابهارات، تاس سرنوشتساز انداخته میشود. دروپادی خشمگین، وعدهی انتقام را از کریشنا دریافت میکند. یک بازی، کیفیت شخصیتهای اصلی را به ما نشان میدهد؛ طرفها مشخص میشوند. نتیجهی ریختن یک تاس، سیزده سال بعد مشخص میشود و ما را به آستانهی جنگ میرساند.

اتفاقاتی که تا اینجا افتاده است: در یک بازی تاس با شاکونی حیلهگر، یودیشتیرا ثروت، پادشاهی، حتی برادرانش و همسرشان دروپادی را گرو گذاشت و همهچیز را به کوراواها باخت. به دستور دوریودانا، دوشاسانا، دروپادی را به تالار دربار کشاند و تلاش کرد او را برهنه کند. به لطف دخالت غیرمستقیم کریشنا، موفق نشد.
پس از اولین بازی تاس
سادگورو: این واقعه شوم که در دربار کورو رخ داد، موجوداتی مهربان را به هیولا تبدیل کرد. بیمای شاد، بازیگوش و همیشه شیطان، به بیمای وحشی بدل شد. او سوگند خورد که ران دوریودانا را خرد کند و خون دوشاسانا را بنوشد. دروپادی سوگند خورد که موهایش را باز بگذارد تا زمانی که بتواند آن را در خون دوشاسانا بشوید. و چهار نفر از پنج برادر پانداوا، به جز یودیشتیرا، سوگند خوردند که همه کوراواها را بکشند. اما بیما گفت: «نه، این کار را به من بسپارید. من هر صد نفرشان را خواهم کشت.»وقتی این اتفاق وحشتناک رخ داد، دروپادی، زنی جوان و تازهعروس و ملکهای که از زندگیاش لذت میبرد، بهشدت خشمگین شد و قدرتش را نشان داد. دریتراشترا که از نحوه پیش رفتن اوضاع هراسان شده بود، مداخله کرد و گفت هر آنچه یودیشتیرا در بازی تاس گرو گذاشته و باخته بود باید به او بازگردانده شود. او به دروپادی پیشنهاد داد که هرچه میخواهد درخواست کند. او گفت: «من آزادی شوهرانم را میخواهم.» دریترشترا گفت: «قبول است، آنها آزاد هستند. دیگر چه؟» او گفت: «باید پادشاهیشان را هم پس بگیرند.» او گفت: «قبول، بله. یک چیز دیگر هم بخواه.» او گفت: «برای یک انسان حریص بودن عاقلانه نیست. این تمامِ چیزی است که میخواهم.»
دریترشترا گفت: «هیچچیز برای خودت نمیخواهی؟ چیزی برای خودت بخواه.» او هنوز آزاد نبود. گفت: «من هیچچیز نمیخواهم؛ مایل هستم برده باشم. بگذار این مردانی که مرا در بازی گرو گذاشتند آزاد باشند. بگذار پادشاه باشند. من آنها را دوست داشتم. اما اهمیتی ندارد. نمیخواهم درخواست موهبت سومی کنم.» در آن لحظه، دریترشترا هر آنچه پانداواها باخته بودند به آنها بازگرداند و آزادی آنها و دروپادی را به آنها بخشید. کوراواها، کارنا و شاکونی کاملاً ناامید شدند. کارنا گفت: «چه کشاتریاهای بزرگی، و توسط یک زن نجات یافتند! چه مردان شجاعی هستند. خیلی برایشان ارزان تمام شد.» همین تمسخر بود که آنها را دوباره بهسمت دومین بازی تاس کشاند و دوباره همهچیزشان را باختند. پانداواها و دروپادی مجبور شدند دوازده سال به جنگل بروند و یک سال دیگر هم ناشناس بمانند. اگر در این مدت شناسایی میشدند، باید دوازده سال دیگر تبعیدشان را تمدید میکردند.
سوگند کریشنا
وقتی دروپادی آنچه بر سرش آمده بود را برای کریشنا بازگو کرد، او سوگند خورد که این عمل ننگین را تلافی کند. دروپادی با اشکهایی تلخ به کریشنا گفت: «گرچه در لحظه آخر مرا نجات دادی، اما تو آنجا نبودی و این کاری است که آنها با من کردند. تا زمانی که خون دوشاسانا را نبینم، این موضوع را فراموش نمیکنم.» پس کریشنا سوگند خورد و گفت: «آسمانها ممکن است فرو بریزند. هیمالیا ممکن است هموار شود. دریاها ممکن است همچون استخوانهای مردهای خشک شوند. خودِ زمین ممکن است از هم بپاشد، اما من باز هم به سوگندم وفا خواهم کرد. برای انتقام از جنایتی که علیه تو انجام شد، جنگی برپا خواهد شد که پایان همهی جنگها باشد. چشمان تو، که امروز قطرههای آتش از آنها میریزد، هر صد کوراوا را مرده در میدان نبرد خواهد دید. اشکهایت را پاک کن، چراکه اشک ریختن حق آن صد بیوه در هستیناپور است.»
خوب و بد در داستان و در زندگی
وقتی به کل داستان ماهابهارات نگاه میکنیم، برخی شخصیتها خوب یا بزرگ به نظر میرسند و برخی دیگر بد یا شرور. چرا اینطور است؟ در اصل، خوبی و بدی وجود ندارد. فقط انتخابهایی که در لحظات حساس انجام میدهیم هستند که ما را خوب یا بد جلوه میدهد. برخی افراد بارها و بارها انتخابهایی میکنند که به خود و اطرافیانشان آسیب میزند. برخی دیگر با دغدغه دائمی نسبت به پیامد انتخابهایشان تصمیم میگیرند. تمام تفاوت بین دوریودانا و یودیشتیرا یا هرکس دیگری همین است.
چه انتخابهایی در موقعیتهای مختلفی که در زندگیاتان با آنها مواجه میشوید، انجام میدهید؟ آیا انتخابهایتان از سر انحصارطلبی است یا برای همه؟ آیا انتخابهایتان از نیازهای بدن نشأت میگیرد یا از ذات وجود؟ آیا انتخابهایتان از فردیت شما برمیخیزد یا از ماهیت عالمگیر زندگی؟ شما این انتخاب را داری که بهعنوان یک موجود کوچکتر یا بزرگتر عمل کنید. کسی که بهعنوان موجودی بزرگتر عمل میکند، بهعنوان انسانی بزرگ شناخته میشود. کسی که در حد وسط عمل میکند، انسان خوبی به شمار میآید. و کسی که از کوچک بودن وجودش عمل میکند، بهعنوان انسانی بد شناخته میشود.
ادامه دارد...