سادگورو: معبد ماهاکالِشوار در اوجِین توسط پادشاهی به نام چاندراسِنا ساخته شد که از پیروان بزرگ شیوا بود. چاندراسِنا مورد حمله افرادی قرار گرفت که میخواستند فرهنگ اوجِین را نابود کنند، شهری که به مکانی برای پیروان و جویندگان دانش تبدیل شده بود. اوجِین تقریباً مانند دومین کاشی هند بود، جایی که دانش، یادگیری و انتقال دانش قطب اصلی شهر محسوب میشد. مردم برای این هدف به این شهر میآمدند. اگرچه در هیچ مسیر تجاری قرار نداشت، اوجِین که در آن زمان آوانتیکا نامیده میشد، فقط بهعنوان یک قطب دانش و معنویت رشد کرد. با این حال، افرادی بودند که از این موضوع خوششان نمیآمد و میخواستند شهر را نابود کنند.
وقتی آنها حمله کردند، چاندراسِنا به شیوا دعا کرد، که به شکل ماهاکالا ظاهر شد و دشمنان را بهشیوهای خاص در خود جذب کرد و او را از این مشکل رها ساخت تا بتواند به گسترش معنویت و دانش ادامه دهد.
اگرچه من معمولاً به معابد نمیروم، اتفاقی به ماهاکالِشوار جیوتیرلینگا در اوجِین رفتم. معبد به طرق مختلف تخریب شده است. مهاجمان معبد را ویران کردند و دو یا سه بار بازسازی شد، اما با این حال، اگر آنجا بنشینید، این فُرم کوچک، فقط یک تکه سنگ کوچک که هزاران سال آنجا بوده است، شما را کاملاً دگرگون خواهد کرد. طوری ارتعاش میکند که انگار دیروز ساخته شده است. اگر بدانید چگونه، میتوانید بهطور کامل ساختار سیستم خود را در حضور چنین لینگایی بازسازی کنید.
معبد ماهاکالا و لینگایی که در آنجا تقدیس شده، دارای ماهیتی شگفتانگیز است. شما را از ریشهی وجودتان به لرزه در میآورد. این یک تقدیس باورنکردنی است که فقط برای این انجام شده که بهنحوی شما را حل کند. در شیوهای که او خود را بیان میکند، رایحهای خاص همراه با قدرتی خام وجود. فرد باید آماده باشد تا بهدرستی وارد این معبد شود زیرا قدرت فوقالعادهای دارد و برای افراد ضعیفالقلب نیست.
هر روز، پیشکشی که باید به ماهاکالا تقدیم شود، خاکستر تازه از محل سوزاندن مردگان است، زیرا این چیزی است که او دوست دارد و چیزی است که آن را همانطور که هست، حفظ میکند. این فقط یک جنبه فرهنگی نیست. علمی پشت آن وجود دارد. بهطور تجربی، تفاوت بین خاکستر محل سوزاندن مردگان و هر خاکستر دیگری خارقالعاده است. بسیار مهم است که این فرایند ادامه یابد زیرا این طبیعت ماهاکالا است. ذات حضور این ماهاکالا روپا چنان است که وقتی به آنجا میروید، همهچیز به خاکستر تبدیل میشود. این یعنی از قید جسم رها میشوید. شما را بهسوی رهایی نهاییتان سوق میدهد.
اگر میخواهید این کار را به نرمی انجام دهید، بُعدی از ماهاکالا در دیانالینگا وجود دارد. اما پوشیده شده است تا فقط برای کسانی که طالب آن هستند در دسترس باشد. اما اگر میخواهید آن را بهشکلی قدرتمند انجام دهید، اگر واقعاً میخواهید بهشدت تحت فشار قرار بگیرید و ضعیفدل نیستید، پس معبد ماهاکالا یک فرایند خارقالعاده است.
از میان فرمهای مختلف شیوا، «کالا» یا «ماهاکالا» فرمی مهم و هراسانگیز است. بهعنوان ماهاکالا، او ارباب زمان است. برای کسانی که در پی موکتی یا رهایی مطلق هستند، این بُعد که ما به آن ماهاکالا میگوییم، اهمیت فوقالعادهای پیدا میکند.
روزی روزگاری، فرزانه بزرگ شوکراچاریا، که مرشد تمام اسوراها (دیوها) بود، ریاضتهای طولانی و شدیدی در پرستش شیوا انجام داد و شیوا ناگزیر ظاهر شد. وقتی ظاهر شد، شوکراچاریا درخواست جاودانگی کرد. شیوا گفت: «این امکانپذیر نیست. هر آنچه زاده شده باید بمیرد. چیز دیگری بخواه.» سپس شوکراچاریا گفت: «به من قدرت جوانسازی بده، تا بتوانم هر نوع زخم یا بیماری را احیا کنم.» شیوا، بهعنوان شفابخش نهایی، استاد تمام گیاهان و داروها، مانترای سانجیوینی را به شوکراچاریا داد، مانترایی برای احیای افراد از هر نوع بیماری، زخم یا آسیب.
وقتی شوکراچاریا این مانترای سانجیوینی را به دست آورد، آسوراها بیش از حد جسور شدند و نبرد پس از نبرد علیه خدایان یا دِواها به راه انداختند. تمام آسوراهایی که در نبرد با هر نوع زخم وخیمی میافتادند، توسط شوکراچاریا با مانترای سانجیوینی احیا میشدند. در نهایت، ارتش آسوراها میتوانست بدون از دست دادن حتی یک نفر به جنگ ادامه دهد.
خدایان بسیار نگران شدند و احساس کردند که این یک نبرد بسیار ناعادلانه است زیرا هر چقدر هم که میجنگیدند، آسوراها نمیمردند، اما دِواها میمردند. آنها نزد براهما رفتند، او در این موضوع دخالت کرد و به شیوا گفت: «تو به شوکراچاریا این نوع قدرت را دادهای. باید او را بکشی. در غیر این صورت، عدم تعادل کاملی در جهان به وجود خواهد آمد. آسوراها مزیت ناعادلانهای نسبت به خدایان دارند.» شیوا گفت: «نیازی به کشتن او نیست، من او را مهار خواهم کرد.»
در طول نبرد بین دِواها و آسوراها، شوکراچاریا مشغول خواندن مانترا و احیای تمام آسوراها از آسیبها و زخمهایشان بود. سپس، در افق، مخلوقی وحشتناک، یک غول زن به نام کریتیکا، با شکلی کریه ظاهر شد. او یکی از گاناهای شیوا (همراهان شیوا) بود. او شوکراچاریا را به درون رحم خود کشید، جایی که بهعنوان یک جنین باقی ماند. او مهار شد، و تعادل بین خدایان و آسوراها برقرار شد.
براهما بسیار شگفتزده شد و فکر کرد که فقط ماهاکالا میتوانست این کار را انجام دهد - که بدون کشتن شخص، بتواند کاملاً زندگیاش را مهار کند. شوکراچاریا در رحم کریتیکا باقی ماند، و مانترای سانجیوینی بیاثر شد. به عبارت دیگر، ماهاکالا زمان را برای شوکراچاریا منجمد کرد تا نتواند پیش برود.
هزاران سال پیش از آنکه بریتانیاییها به هند بیایند و زمان رسمی را به گرینویچ منتقل کنند، الههٔ ماهاکالِشوار که در مرکز هند جای دارد، مرکزِ سنجشِ زمان بهشمار میرفت. این وقت میانگین در جهان بود زیرا اعتقاد بر این بود که اینجا جایی است که زمان آغاز شد. بنابراین، آنها خدای خاصی را در آنجا بنا نهادند که ماهاکال نامیده میشود.
در علوم یوگا، ما میبینیم که فقط زمان وجود دارد، نه فضا. فضا نتیجه زمان است. اگر زمانی وجود نداشت، فضایی هم نبود. فضا توهمی است که ایجاد شده زیرا ما درگیر طبیعتهای فیزیکی خود هستیم. اگر از طبیعت فیزیکی خود رها شوید، ناگهان زمانی وجود ندارد و در نتیجه، فضایی هم نیست.
ما یک واژه مشترک برای زمان و فضا داریم. ما آن را کالا مینامیم. کالا به معنای زمان است و کالا همچنین به معنای خالی بودن است. خالی بودن یعنی فضا. وقتی میگوییم یک سالن خالی است، منظورمان این است که اینجا فضا وجود دارد. وقتی سالن پر است، میگوییم اینجا فضایی وجود ندارد. منظور ما به زبانی ساده همین است. اما همین کلمه برای زمان و فضا هر دو بهکار میرود زیرا فضا زاییده زمان است. اگر زمانی نباشد، فضایی هم نیست.
در یوگا، ما به زمان در دو بُعد مختلف نگاه میکنیم: کالا و ماهاکالا. ماهاکالا زمان برتر است. در زندگی روزمره، درک ما از زمان به صورت حرکات چرخهای است - چرخش سیاره یک روز است، گردش ماه یک ماه است، گردش زمین یک سال است و الی آخر. اما ماهاکالا یا زمانِ برتر حرکات چرخهای ندارد.
حرکت چرخهای بهدلیل ماهیت فیزیکی است. بهدلیل ماهیت فیزیکی، زمان به صورت تولد و مرگ، آغاز و پایان هر آنچه اتفاق میافتد، وجود دارد. هر اتم، الکترون و پروتون عمری دارد. حتی خود سیارات، منظومه شمسی و خورشید هم عمری دارند. زمانی آغاز شدهاند و زمانی پایان خواهند یافت. اینکه با یک انفجار بزرگ تمام میشود یا بهتدریج از بین میرود، موضوعی است که میتوانیم دربارهاش بحث کنیم. اما فیزیکی بودن جاودانه نیست. آغاز و پایانی دارد. به همین دلیل، ما معمولاً به زمان به این معنا نگاه میکنیم. اما زمانی فراتر از طبیعت چرخهای وجود دارد. این را «ماهاکالا» مینامیم.
تمام آرزوی یک جوینده معنوی دستیابی به موکتی یا رهایی است، که به این معنی است که شما میخواهید از قیود مادی فراتر روید. به عبارت دیگر، شما میخواهید از ماهیت چرخهای هستی فراتر روید. فراتر رفتن از ماهیت چرخهای هستی یعنی فراتر رفتن از فرایند تکراری زندگی. فراتر رفتن از فرایند تکراری زندگی به معنای فراتر رفتن از اجبار وجودی شماست. از اجبار به آگاهی - این همان سفر است.
اگر میخواهید از اجبار به سوی آگاهی حرکت کنید، تجربه محدودی که اکنون از زمان دارید - که تجلی حرکت چرخهای وجود فیزیکی است - باید از آن فراتر رفت. اگر زمان را بدون اساس فیزیکی یا محدودیتهای فیزیکی تجربه کنید، آنگاه آن زمان را «ماهاکالا» مینامیم. ماهاکالا دامانی است که خلقت در آن همچون مجموعهای پراکنده از چیزهاست. کهکشانها عظیم هستند، اما با این حال، ذرات کوچکی از خلقتاند؛ بقیه همه فضای خالی است. ۹۹ درصد یا بیشتر از یک اتم، خالی است. این ماهاکالا است.
اگرچه اتم در حرکات چرخهای است، بیش از ۹۹ درصد آن خالی است. در کیهان بزرگتر، بیش از ۹۹ درصد آن خالی است. کهکشانهای عظیم در حرکات چرخهای هستند، اما بیش از ۹۹ درصد خالی است. بنابراین، خلقت در دامان ماهاکالا اتفاق میافتد. اگر درگیرِ ذرات محدود خلقت باشید، آنگاه زمان را بهعنوان یک حرکت چرخهای تجربه میکنید. این بُعد بهعنوان سامسارا نامیده میشود ـ که یعنی حرکات چرخهای.
اگر از این فراتر روید، آنگاه آن را «وایراگیا» مینامیم. این یعنی شما شفاف شدهاید. اگر شفاف باشید، جلوی نور را نمیگیرید. اگر جلوی نور را نگیرید، این یعنی از طبیعت اجباری زندگی یا حرکت چرخهای زندگی رها شدهاید. اگر از حرکت چرخهای زندگی رها شوید، آنگاه میگوییم: «شما در موکتی هستید» یا رهایی مطلق. بنابراین، برای کسانی که آرزومند موکتی یا رهایی مطلق هستند، این بُعد که به آن ماهاکالا میگوییم، اهمیت حیاتی پیدا میکند.